درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ علمی پزشکی آرزوی ما افزایش علم پزشکی شما است پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:تاریخچه ی روان پزشکب در ایران, :: 16:31 :: نويسنده : محمدسینا رجبیون
تاریخ روانپزشکی ایران [ویرایش]در ایران تاریخ روانپزشکی قدمتی همچون طب دارد. در قرون وسطی که بیماران روانی را در غرب به بهانهٔ جادوگری یا جنزدگی تنبیه یا شکنجه یا غل و زنجیر میکردند در ممالک اسلامی بخصوص ایران رفتاری انسانی با انان در پیش میگرفتند و با گیاهان داروئی، عطریات، موسیقی و روشهای مشابه مشاوره آنان را درمان کرده یا در آسایشگاههای خاصی نگهداری میکردند. رازی وابن سینا در کتابهایشان به اختلالهای روانی همچون مالیخولیا، شیدائی (مانیا) و سرسام (دلیریوم) اشاراتی داشتهاند. آنان برای بیماران خود روان درمانی کرده و اثر هیجان را بر دستگاه قلبی – عروقی شرح دادهاند. روان پزشکی نوین ایران با تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ آغاز شد. در سال ۱۳۱۶ دپارتمان در دانشکده طب شروع به آموزش دانشجویان کرد. نخستین استادان روانپزشکی عمدتا در فرانسه آموزش دیده بودند و در این بین نام دو استاد گرانقدر دکتر عبدالحسین میرسپاسی و دکتر حسین رضاعیکه در واقع پیشگامان علم روان پزشکی نوین در ایران بودند میدرخشد. پیش از تاسیس بیمارستان روزبه در سال ۱۳۲۵، بیماران روانی در تیمارستانهایی نگهداری میشدند که وضع مناسبی نداشتند. اما روانپزشکی نوین ایران با تاسیس بیمارستان روزبه وارد مرحله نوینی شد. از سالها قبل تا سال ۱۲۹۷ در بیمارستان دولتی (محلی کنونی مرکز پزشکی سینا) چند زیرزمین با درهای آهنی به بیماران روانی اختصاص داشت. در این سال در اثر حادثهای این قسمت از بیمارستان دولتی جدا شد. و به شهربانی واگذار گردید. شهربانی نیز بیماران را به ساختمانی در باغ اکبر آباد انتقال داد و به این ترتیب بیمارستان تهران که مبدا تاریخچه روانپزشکی نوین ایران است به وجود آمد. در ساختمان ۲ طبقه نامبرده چندین اتاق ۲×۱ متر که فقط سوراخهای کوچکی برای روشنایی و نیازهای ضروری در آنها تعبیه شده بود وجود داشت که ۲۶ بیمار مرد و ۱۶ بیمار زن در آنجا نگهداری شده و توسط ۳ نفر پاسبان مراقبت میشدند. در سال ۱۲۹۹ تیمارستان به شهرداری واگذار شد و بودجهای برای پرستار، لباس نظافت و غیره در نظر گرفته و غل و زنجیر به قفلهای آهنی تبدیل شد. سردخانه در باغ شمالی ضمیمه تیمارستان شد. و تعداد بیماران به یک صد و پنجاه نفر رسید. از بدو تاسیس تیمارستان تا سال ۱۳۱۹ دکتر لقمان السلطان مسئول بنگاه تیمارستان بود. سال ۱۳۱۶ دکتر رضاعی و سال ۱۳۱۷ دکتر میرسپاسی پس از گرفتن تخصص روانپزشکی به ایران مراجعت و در سمت پزشک بیمارستان دولتی شروع به کار کردند و با سعی و کوشش آنها بین سالهای ۱۳۱۷ تا ۱۳۱۹ اوضاع بیماران بهتر شد. و کم کم بیمارستان وسعت یافت. تا سال ۱۳۳۸ تیمارستان تهران شامل دو قسمت بود که یکی از آنها واقع در خیابان سینا به نگهداری بیماران حاد و خطرناک و دومی بخش مرکزی در خیابان سی متری به خدمات درمانی برای بیماران آرام تر میپرداختند. هر دو قسمت در سال ۱۳۳۸ به محل فعلی آن در امین آباد انتقال یافت. در پایان این سال تعداد بیماران روانی به هزار و پانصد و پنجاه نفر افزایش یافت. از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۰ این تیمارستان به پاس خدمات محمد زکریای رازی به نام وی نامیده شد و در سال ۱۳۴۷ به وزارت بهداری واگذار گردید. در سال ۱۳۱۹ رییس فرانسوی دانشکده پزشکی ابرلین آموزش روانپزشکی را در تیمارستان تهران بنیان گذاشت. سال ۱۳۳۴ جمعیت حمایت از دیوانگان (که در سال ۱۳۳۵ به جمعیت بهداشت روانی تغییر نام یافت) بنای بیمارستان صد تخت خوابی را در باغ بیمارستان روزبه شروع کرده و آن را نیمه تمام به دانشکده پزشکی اهدا نمود. در مهر ماه ۱۳۳۸ آموزشگاه پرستاری و بهیاری روانی با همکاری وزارت بهداری و دانشکده پزشکی تاسیس شد و امور پرستاری بیمارستان را زیر نظر گرفت. در سالهای ۱۳۰۰، ۱۳۰۲ و ۱۳۰۸ نیز به ترتیب بیمارستانهای روانی مشهد، همدان و اصفهان و در سالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۲۷ بیمارستانهای روانپزشکی تبریز و شیراز تاسیس شدند. بیمارستان خصوصی شامل بیمارستان روانپزشکی میمنت توسط دکتر عبدالحسین میرسپاسی(۱۳۱۷) بیمارستان روانپزشکی چهرازی توسط دکتر سید ابراهیم چهرازی(۱۳۱۸)آسایشگاه دکتر رضاعی توسط دکتر حسین رضاعی(۱۳۱۹) بیمارستان روانپزشکی آزادیتوسط دکتر حسین فوده(۱۳۶۴) بیمارستان اعصاب مهرگان(۱۳۶۶) و بیمارستان روانپزشکی ایرانیان(۱۳۸۰) نیز به تدریج وارد فعالیتهای درمانی شدند. در حال حاضر به غیر از بیمارستان چهرازی بقیه مراکز در حال فعالیت هستند و همچنین بسیاری بیمارستانهای دولتی و خصوصی بخش روانپزشکی را به فعالیت خود افزودهاند.[۱] نقل بخشی از خاطرات دکتر رضاعی [ویرایش]تیمارستان یا دارالمجانین محلی بود واقع در غرب خیابان (سی متری باغ شاه) نرسیده به چهار راه قزوین در باغی بزرگ و دوسه ساختمان مجزا از هم با رئیس از قول دیوانهها بنام (دکتر عزرائیل) و عدهای پرستار سنگدل بی اطلاع و اندکی خدمه که تعدادی زن و مرد بیچاره مطرود درآن به انتظار مرگ بسر میبردند. هر پنجاه و شصت دیوانه تحت مراقبت پرستار بی سوادی قرار داشت که اصولاً در عدم اطلاع از قواعد پرستاری و افرادی که از ناچاری به آن کار تن داده. هیچ فرزانهای به آن شغل نمیتوانست رغبت نشان بدهد. در هنر اوباشی و گردن کلفتی و بی رحمی که خوب میتوانستند کتک زده از دیوانگان زهر چشم گرفته نسقشان بکنند و آشپز و اغذیه شان سگ پزهای بی انصافی که شل و سفت هائی به آش وآبگوشت و غیره تهیه کرده و در مواردی از بدترین و نامرغوبترین که خوب و بدجنسشان میانشان با متصدیان تقسیم میگردید. مؤثرترین نوع معالجه از نظر اولیای آن، گرسنه نگاه داشتن و کتک زدن معلوم شده بود که زحمت هرگونه فکر و تشخیص و معالجه را کم کرده گرسنگی فکرشان را بجا آورده. کتک، سلیم و گوشه گیرشان کرده، دوا و غذایشان دستلاف میشد و برهنه نگاهداشتنشان حتی در زمستانها از دیگر پیوستهای علاج که بودجه لباسشان باقی مانده به سرعت شفایشان بخشیده از زحمت زندگی خلاصشان میداد.. نقل از تاریخ اجتماعی شهر تهران در قرن سیزدهم نوشته جعفر شهری. ابتدا با توجه به تعهدم (دکتررضاعی) به دولت، به عنوان مسئول بهداشت مدارس، استخدام شدم. نظارت بر بهداشت، معالجه بیماران، ارائه توصیههای ضروری و گزارش به مقامات بالاتر از جمله وظایفم بود. بعد از چندی در دارالمجانین شهرداری تهران مشغول به کار شدم. باغ بزرگی بود خارج از شهر با بیش از دویست بیمار. مؤسسه فوق به وسیله شخصی بی سواد و ناوارد اداره میشد. بیماران خطرناک در سلولهای انفرادی به سر میبردند در حالی که بقیه گروه در اتاقهای تنگ و تاریک تلنبار میشدند. پزشکی به نام لقمان، سلطان پزشکان، سه بار در هفته بیماران را ویزیت میکرد، لیکن اعتقاد چندانی به کار خود نداشت و به پسرش که در فرانسه طب میخواند، رشتهای غیر از روانپزشکی توصیه میکرد. کارشناس سازمان بهداشت جهانی طی سفرش به تهران تیمارستان شهرداری را «رسوائی بشریت» قلمداد کرده بود. وقتی از من سوال میشد که چگونه در چنین شرایطی کار میکنم جواب میدادم که سعی در بهبود آن دارم. در آغاز به بستری بیماران عفونی مبادرت ورزیدم. دو اتاق پنج تخته به آنها اختصاص داده شد. این افراد هنگام ورود مورد آزمایش خون قرار میگرفتند. بدین تربیت به آن عده که زمینه سیفیلیتیک داشتند باسیل مالاریا تزریق میکردم. این عمل با ایجاد تب متناوب، رفع تدریجی بیماری را به دنبال داشت. سال ۱۳۱۵ ه.ش (۱۹۳۶ م) شیوه جدید معالجه بیماری اسکیزوفرنی با تزریق انسولین کشف و در نشریات پزشکی منعکس گردید. بدین ترتیب جهت درمان بیماران اسکیزوفرن، انسولین تراپی را در دستور کار قرار دادم. «بنگاه حمایت ازدیوانگان»درهمین رابطه تشکیل شد وبا برگزاری مجالس سخنرانی درمورد جنون فعالیت خود را آغازکرد. رئیس دانشکده پزشکی، سرپرستی بخش روانی(۳۰تخت) بیمارستان پهلوی را به من واگذارکرده بود. معذالک چون دیگر متخصصین، به علت عدم آگاهی، تحمل حضوربیماران روانی را دربیمارستان نداشتند، نقل وانتقال آنها به محلی جدید دردستور کار قرار گرفت. بدین وسیله باغ بزرگی ازاملاک دانشکده پزشکی (یک هکتار) واقع درغرب تهران، به عنوان اولین مرکز آموزشی-درمانی روانپزشکی تاسیس(بیمارستان روزبه فعلی) و اداره آن به من محول شد. درابتدا میبایست بنای قدیم تخریب وساختمان جدیدی احداث شود. باکمک «بنگاه حمایت از دیوانگان» شروع به کار کردم. برای جمع آوری اعانات به مدت یک هفته جشن بزرگی برپا گردید و با استقبال مردم وبسیاری از افراد سرشناس تهران روبرو شد. با سرمایه به دست آمده بلافاصله ساختمان بنا آغاز گردید و به وسیله روسای بعدی دانشکده پرشکی(دکترصالح، دکترفرهاد و دکتراقبال) گسترش یافت. چندی بعد «بنگاه...» صاحب زمین دیگری دراطراف تهران شد. علیرغم تلاشم دربهبود وضع محجورین به علت حسادت ورقابت برخی همکاران عاقبت «بنگاه»راترک کردم. مع الوصف مساعدت چند تن از روانپزشکان (آقایان پزشکان بهرامی، داویدیان، گیلانی، نوربخشی و میرسپاسی)دراتمام قسمتهای مختلف ساختمان بسیار ارزنده وموثر بود. سالن کنفرانس و بخش کودکان عقب افتاده بعد از من اضافه شد. دکترنوشیروانی ودکترنوربخش، هر دو با کمکهای شخصی خود در گسترش مرکز فوق نقش شایان توجهی داشتند.[۲] نظرات شما عزیزان:
وب بسیار جالبی داری به وبلاگ من هم حتما سر بزن و نظر بده باشهههههههههه
![]()
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |